سلام
نمیدانم تا چه اندازه با تاریخ مشروطه آشنایی دارید.
خلاصه ای از ماجرای مشروطه این است:
بعد از ماجرای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و پیروی مردم از آن فتوا، تنباکوی ایران که شاه آنزمان حق عوایدش را کلا به انگلستان داده بود، دچار رکود شد و آن حکم لغو شد و نتیجتا استعمار انگلیس ضربه محکمی از این هماهنگی بین مردم و علماء خورد.
سالها بعد جمعی از بازاریان و علماء به اعتراض به بی احترامی خارجی هایی که در دم و دستگاه حکومت ایران بودند و علنا به شرع اسلام و علماء توهین می کردند، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در تهران تحسن کردند و همین آغاز انقلاب مشروطه بود. اعتراض مردم در کل به دو مساله بود: اولا خارجی هایی که در ایران بودند و به دین و فرهنگ ما توهین می کردند و ثانیا به بدرفتاری های حکومت با مردم (مثل اینکه مالیاتها زیاد بود و حکومت ظلم می کرد و رشوه می گرفت و ...)
با شروع انقلاب مشروطه، بریتانیا که از این خیزش مردم به رهبری علماء خاطره خیلی بدی داشت، دست به کار شد و از طریق تشکیلات مخفی فراماسونری مهره های خودش را وارد انقلابیون کرد و از طرفی با سیاست بازی، اوضاع ایران را کاملا غبار آلود کرد تا شرایطی شبیه فتنه بر کشور حاکم شد. بعلاوه در آن زمان هنوز حوزه علمیه قم وجود نداشت و طلاب برای علم آموزی به نجف که مرکز علمی تشیع در آنزمان بود می رفتند و به ناچار از کشور دور می ماندند. و همین دوری علماء بزرگ از کشور باعث می شد عوامل نفوذی فراماسونری تسلط خوبی بر کانالهای ارتباطی بین مردم و علماء ایران با علماء نجف پیدا کنند. این سه عامل باعث شد که انقلاب مشروطه از درون تغییر هویت داده و به چیزی درست ضد خودش تبدیل شود و کار به جایی رسید که بعد از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، اولین اقدامی که انقلابی ها انجام دادند اعدام شیخ فضل الله نوری (از رهبران اصلی مشروطه در آغاز) بود. آنها همچنین سال بعد آیت الله بهبهانی (یکی دیگر از رهبران مشروطه در ایران) را ترور کردن و به آیت الله طباطبایی (که ایشان هم از رهبران مشروطه بودند) اخطار دادند در صورتیکه از امور مملکت کناره نگیرند به سرنوشت دیگر رهبران مشروطه دچار خواهند شد. همچنین مرحوم آخوند خراسانی وقتی با دیدن اوضاع نابسامان انقلابی ها در ایران، تصمیم گرفتند از نجف به تهران مهاجرت کنند، شب قبل از سفرشان به صورت غیر منتظره و بدون هیچ عارضه قبلی ای، جان باختند. و این در حالی بود که ایشان و تمام علماء نجف مدتها بود که فهمیده بودند تلگرافهایی که به تهران می زنند، بیشترشان سانسور می شود و هرگز به مردم نمی رسد...
بدین ترتیب در آنزمان بریتانیا از طریق جنگ نرم که جبهه اصلی اش تشکیلات زیرزمینی فراماسونری در استانبول و پاریس و تهران بود، موفق شد از یک انقلاب مذهبی و مردمی، بلبشو و آشوب و دیکتاتوری و نفوذ عوامل خودش و هر آنچه که به ضرر ایران و به نفع استعمار بود برداشت کند. با آشوبی که در ایران اتفاق افتاد ایران توسط انگلستان و روسیه اشغال شد و اوضاع پریشان داخلی و نبود یک حکومت منسجم و قوی مرکزی و خانه نشین شدن علماء که تنها مدافعان مردم ایران علیه اشغالگران بودند، از آن سال تا انقلاب اسلامی ایران، استعمار بر کشورمان سایه سیاهش را گسترانید، چند سال بعد از اعدام شیخ فضل الله بود که ایران را متفقین اشغال کردند و تمام غلات در بازارها را برای سربازانشان مصادره کردند و چنان قحطی در کشور بوجود آمد که به نقل بعضی آمارها سی تا چهل درصد از ایرانی ها بر اثر آن جان باختند. بعد از مشروطه بود که ایران به کرات مورد هجوم انگلستان، روسیه، عثمانی، آلمان و امریکا قرار گرفت و روی آسایش ندید.
تصاویری که اینجا گذاشته ام، آخرین فصل از کتاب بسیار خوب و عبرت آموز "شیخ فضل الله نوری و مشروطیت" به قلم مهدی انصاری است که واقعا جای تاسف و تامل دارد و نمایانگر تمام عیار این سنت الهی است که "انّ الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" یعنی خداوند سرنوشت هر ملتی را به دست خودشان سپرده، ملتی که یک روز به فتوای مرجع تقلیدشان قلیانها (و در واقع کمر استعمارگر اجنبی) را شکستند، همان ملت چند سال بعد با اعتماد به اجنبی و به طمع وعده های رنگارنگ و دروغین غربزده ها به علماء شان پشت کردند و در تهران نظاره گر اعدام شیخ فضل الله بودند و دم بر نیاوردند، همان ملت دیدند این نمک نشناسی چه بلاهایی که بر سرشان نازل کرد. پس خداوند با هیچکس عهد اخوت نبسته. باشد که عبرت گیریم و از تکرار آن روزهای سیاه جلوگیری کنیم.